هرکسی می خواهد ... وارد خانه پر عشق وصفایم گردد ... یک سبد بو گل سرخ ... به من هدیه کند
شرط وارد گشتن ... شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست ...بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار ... می نویسم ای یار ... خانه ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر....خانه دوست کجاست؟
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ، ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ...
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺭﺍ ﺷﺴﺖ .... ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :
" ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ ."
ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ، ﺁﻧﭽﻪ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺸﺪ ... ﺣﺴﺮﺕ ﻧﺨﻮﺭ ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﮔﺮ ﺁﺳﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﻤﯿﺸﺪ
یا ربّ دل پاک و جانِ آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بیخود کن بیخود چو شدم زخود به خود راهم ده
الهی! از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی، و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی، تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.
الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه، زنده بیتو، چون مرده زندانی است، و زنده به تو، زنده جاویدانی است.
الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را، زبان.
من بیتو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
الهی! گرفتار آن دردم، که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی، من در تو، چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت، من ثنای تو را نتوانم شمرد آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی.
دعا : خداوندا! مرا از دری بر درگاه قدسی خود وارد گردان که پردههای نور و ظلمت آن را نپوشانیده باشد. و اسرار ظهور خود در آفاق و درونم را به من بنمایان تا شراب آسایش را با چشمان خود از چشمه بنوشم؛ قبل از دخول در بهشت و در سایهات خوشبخت شده و مشاهدهگر نور سیمایت باشم و با یاری تو در مقام عبودیت قرار گیرم و به خاطر نعمتهایی که به من ارزانی میداری، عاشقانه مشتاق دیدار ذات بلندمرتبهات باشم یا قریب، یا مجیب، یا الله! تو بر هر کاری توانایی.
وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.